خشن ترین مافیا

ویو ات
اجوما گفت آفرین حالا برو این قهوه ببر اتاق ارباب باشه گفت و در زدم گفت بیا تو
ویو کوک
اه اجوما چرا قهوه را نیاورد عصبی بودم ات دیدم با اون لباس خدمتکاری و داخل دستش قهوه بود
_تو چرا این لباس پوشیدی ها ( داد و عصبی )
+ اجوما بهم گفت خوب ( گریه کمی داد)
_ بفهم داری با کی حرف میزنی ی بالایی سرت بیارم( عربده بسیار عصبی)
+ باشه من میرم ( گریه)
_برو اون لباس تو در بیار و منتظرم باش( پوز خند عصبی)
دیدگاه ها (۱۶)

عکس فیک عوض شد

ویو ات وارد اتاق شدم لباس رو عوض کردم منتظر بودم تا بیاد سیا...

لباس ات

خشن ترین مافیا پارت ۴

رمان( عمارت ارباب) پارت ۱

رمان ( عمارت ارباب)

پارت ۴۹ویو صبح ات: جیمین..... درد..... جیمین: عوممم چی شوده ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط